خلاصه داستان و آخر سریال ترکی هسل
خلاصه داستان سریال ترکی هسل به همراه عکس بازیگران سریال ترکیه ای را در دنیای سریال سایت دیلی مشاهده نمایید .
مشخصات هسل (سریال هسل )
ژانر : درام
زبان : ترکی
سال تولید : ۲۰۱۶
محصول : کشور ترکیه
بازیگران : Beren Gökyıldız, Vahide Perçin, Gülenay Kalkan, Gonca Vuslateri,Berkay Ateş, Can Nergis
کارگردان : Merve Girgin Aytekin
خلاصه داستان سریال هسل
ملک دختری
کوچک هست که در خانواده هیچکس به او توجه نمی کند او در خانه ای که ناپدری
به او ظلم میکند بزرگ شده است و مادرش از روی فقر رو به کار در میخانه های
ترکیه میکند ملک دختری تنهاست که فقط تنها همدم او یاد پدرش و خرگوشی هست که با او بازی میکند.
روزی
بین اون و ناپدری و مادرش اتفاقاتی می افتد که ملک دیگر راهی جز ترک خانه
ندارد و باید به دنبال علاقه و چیز هایی که دوست دارد برود و در دیگر موضوع
سریال فردی به نام زینب با بازی جانسو دره حضور
دارد او از دانشگاهی که درخواست کار داده پذیرفته میشود و کار مورد علاقش
را پیدا میکند ولی لحظه ای تمام برنامه هایش بهم میخورد و میفهمد که زندگی فقط برنامه ها نیست بلکه زندگی عبارت از اتفاق هاست او در یک جریان و اتفاق با ملک دختر
تنها و بیچاره آشنا میشود و حالا زندگی این دو فرد تنها به هم گره میخورد
ملک و زینب حالا چه چیزهایی در سر دارند برای دوری از ظلم ها و تنهایی ها و ملک برای دوری از ناپدری و مادرش با زینب که خود دختر تنهایی بوده فرار میکند و در ادامه داستان درام با بازیگران خاص و حرفه ای خود ادامه پیدا میکند ….
بازیگران سریال ترکی هسل
جانسو دره بازیگر نقش زینب
برن گکیلدیز بازیگر نقش ملک
وحیده پرچین بازیگر نقش گونل
جان نرگس بازیگر نقش علی
علیزه گوردوم بازیگر گمزه
آهسن اروگلو بازیگر نقش دورو
خلاصه داستان قسمت اول سریال هسل
هسل
دختری هفت ساله ست. دختری که پدرش رو از دست داده و با مادرش و مردی به
اسم چنگیز زندگی میکنه. چنگیز از مادر ملک سوء استفاده می کنه . شبا میبرتش
بار و براش مشتری پیدا می کنه و از این راه پول درمیاره. مادر هسل هم
آدمخونسرد و بی تفاوتیه و به دخترش توجه نمی کنه با این حال هسل دوستش
داره و سعی می کنه جلوی همه جوری نشون بده که خیلی خوشبخته .
طرف دیگه ی داستان دختریه به اسم زینب که عکاسه و علاقه به پرنده ها
مخصوصا پرنده های مهاجر داره و توی این زمینه عکاسی می کنه. از طرف فردی به
اسم ارجان بهش پیشنهاد کار داده میشه اینکه با یه اکیپ تحقیقاتی و
دانشجوها برن خارج برای تحقیقات و عکاسی
در این رابطه ولی چون اکیپشون هنوز تکمیل نشده و خبر نهایی رو ندادن زینب
موقتا توی یک دبستان(دبستانی که هسل توشه) شروع به تدریس کلاس اولی ها می
کنه. روز اول کارش بهش میگن به بچه ها بگو برای پاموک ، سگی که تو حیاط
مدرسه زندگی می کرده و مرده نامه بنویسن همه نامه می نویسن به جز هسل. زینب ازش میپرسه تو چرا نمی نویسی وقتت داره تموم میشه
هسل: میشه ننویسم؟
-چرا؟
-آخه پاموک که نمی تونه نامه هامون و بخونه اون مرده.
بچه ها باهاش دعوا می کنن که مگه تو دوستش نداشتی و … زینب ساکتشونمی کنه
هسل:میشه یه چیزی بپرسم؟بهشت کجاست؟